به گزارش پایگاه خبری موزه سینمای ایران، اواخر دهه شصت بود. خسرو شکیبایی دیگر نامی ناشناس نبود. ستارهای بود نشسته بر بال سیمرغ؛ از سینما تا تئاتر و حتی دنیای دوبله. در اوج بود، اما هیچکس فکرش را نمیکرد ستارهای چنین پرکار و پرآوازه، ناگهان در قاب کوچک تلویزیون ظاهر شود. آن هم نه در یک نقش گذرا، بلکه در دلِ یک سریال خانوادگی، آرام، صمیمی و معمولی به نام «خانه سبز».
«بیژن بیرنگ» که کارگردان این سریال بود هنوز هم نمیداند چرا خسرو شکیبایی این نقش را پذیرفته است. خودش میگوید این تصمیم مثل یک معجزه بود. «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار بودند...» تا یک اتفاق طلایی رقم بخورد!

به بهانه هفدهمین سالگرد درگذشت خسرو شکیبایی با بیژن بیرنگ به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
بیژن بیرنگ درباره حضور خسرو شکیبایی در سریال «خانه سبز» میگوید: «گاهی یک اتفاقی در یک شرایطی به گونهای پیش میآید که همه چیز باب میل است. اینگونه میگویند که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا برای تو یک اتفاقی رخ دهد و آن اتفاق درخشان «خانه سبز» بود.
خسرو شکیبایی در اواخر دهه ۶۰ به اوج شهرت خود رسیده بود و بسیار مشهور، سرشناس و معروف بود. این که چه اتفاقی افتاد که خسرو پذیرفت در «خانه سبز» ایفای نقش کند، یکی ازسوالاتی است که من هیچ گاه جواب آن را پیدا نکردم. البته یکبار به شوخی به ایشان گفتم:«خسرو چرا آمدی این کار را قبول کردی؟ گفت:« چون میخواستم ببینم تو و رسام چه جوری باهم کارگردانی میکنید.» اما هیچگاه به طور جدی پاسخ سوالم را پیدا نکردم.»
او در پاسخ به این پرسش که چه شد به فکر این افتادید خسرو شکیبایی را برای سریال«خانه سبز» انتخاب کنید بیان میکند: «به نظر من گاهی در زندگی آدم اتفاقاتی رخ میدهد که انسان در همان زمان نه قدرش را میداند نه میداند که چه قدر آن اتفاق میتوانسته مهم باشد، یکی از این اتفاقاتی که برای من و آقای رسام افتاد آشنایی با آقای خسرو شکیبایی بود. ایشان در یک شرایط خاص دعوت ما را برای بازی در سریال «خانه سبز» قبول کردند. حتما اگر این اتفاق نمیافتاد «خانه سبز» و«سرزمین سبز» آن چیزی که امروز هست نبود.»
بیرنگ ادامه میدهد: «به نظرم تیمی که توانست کنار هم باشد که به نظر من آقای شکیبایی به انسجام این تیم بسیار کمک کرد. من واقعا قدر شناس این اتفاق هستم، قدر شناس آقای شکیبایی هستم، قدردان این هستم که این موقعیت را برای من به وجود آوردند، این که به نوشتههای من روح دادند و حرفهایی را که به نظرم گاه سنگین و شعاری بود را تبدیل به شعور کردند و آن را قابل درک و فهم برای مخاطبان کردند. من همیشه در مورد آقای شکیبایی و در مقایسه با دیگر بازیگران گفتم که آقای شکیبایی کسی بود که شعار را تبدیل به شعور می کرد این در حالیست که خیلی از افراد شعور را تبدیل به شعار میکنند و این قدرت توانایی آقای شکیبایی است. کاش بود، کاش بود، کاش بود!»
این تهیهکننده با اشاره به اینکه کار کردن با خسرو شکیبایی برای او یک خوششانسی بود توضیح میدهد: «واقعیت امر این است که این یک شانس و اقبالی بود که برای ما پیش آمد. در یک شرایطی یکی از دوستان ما که طراح صحنه است، خانم جهان ملک خزایی گفت: «میخواهید به خسرو زنگ بزنم؟ ما هم با کمال میل قبول کردیم. تماس گرفت و خسرو گفت: «هفته دیگر میآیم تهران و صحبت می کنیم.» آمد، صحبت کردیم و در همان جلسه اول کار را قبول کرد. »