تحول در نگاه سینمایی عباس کیارستمی؛

«طعم گیلاس» یک پرسش بنیادین درباره زندگی و مرگ

«طعم گیلاس» یک پرسش بنیادین درباره زندگی و مرگ

امروز ۱۴ تیر، نهمین سالروز درگذشت عباس کیارستمی است.

به گزارش پایگاه خبری موزه سینمای ایران، دوره‌ای که عباس کیارستمی با فیلم «طعم گیلاس» (1376) به اوج شهرت جهانی خود رسید، نقطه عطفی در کارنامه‌ سینمایی او محسوب می‌شود؛ جایی که زبان سینما و فرم روایی‌اش به سمت تفکر فلسفی و طرح پرسش‌های بنیادین درباره زندگی و مرگ تغییر جهت داد. این فیلم نه تنها یکی از شناخته‌شده‌ترین آثار اوست، بلکه نماینده‌ از سینمای تأمل‌برانگیز و اگزیستانسیالیستی ایران در سطح بین‌المللی به شمار می‌آید.

از فرم مستند به روایت فلسفی-تأملی

کیارستمی در این دوره با حفظ نگاه واقع‌گرایانه و پرهیز از اغراق، فرم جدیدی از روایت را تجربه کرد که با آثار پیشینش تفاوت ماهوی داشت. بر خلاف فیلم‌های اولیه که بر روایت داستانی و اجتماعی تاکید داشتند، طعم گیلاس با تمرکز بر یک داستان بسیار مینیمال درباره مردی که قصد خودکشی دارد، به دیالوگ‌های عمیق فلسفی و تفکرات درونی شخصیت‌ها اولویت می‌دهد.

این فیلم، با اکثریت صحنه‌های محدود در داخل خودرو و گفت‌وگوهایی که بیشتر حالت مباحثه‌ای دارند، از مرزهای معمول روایت داستانی فاصله گرفت و به نوعی به یک سینمای قابل تأمل تبدیل شد. این رویکرد به تماشاگر اجازه می‌دهد که نه صرفاً دنبال کردن یک داستان، بلکه درگیر روند تفکر و بازاندیشی پیرامون مفاهیم وجودی شوند.

اهمیت فضا و سکوت در روایت

در فضاسازی این فیلم، کیارستمی به جای استفاده از مکان‌های پرزرق و برق و اتفاقات هیجان‌انگیز، کوهستان‌های اطراف تهران را به صحنه‌ای برای داستان خود تبدیل کرد که سکوت و پهناوری آن، فضای تفکر و تنهایی را به شکلی ملموس منتقل می‌کند. این انتخاب نه تنها به تعمیق موضوع کمک می‌کند، بلکه مخاطب را به مواجهه‌ای عمیق‌تر با خود و پرسش‌های فیلم وامی‌دارد.

تأثیر این دوره بر کارهای بعدی

دوره‌ی طعم گیلاس در سینمای کیارستمی، اوج تلفیق زبان بصری مینیمال با پرداخت عمیق فلسفی بود که نه تنها نگاه به سینمای ایران بلکه به سینمای جهان را دگرگون کرد. این دوره نمایانگر تغییر از سینمایی که روایت می‌کند به سینمایی که در آن «تفکر» و «تجربه انسانی» در مرکز توجه قرار دارد؛ فیلمسازی که مخاطب را به سفری درونی و فلسفی دعوت می‌کند، فراتر از قصه‌گویی صرف.

این تجربه، به کیارستمی جسارت داد که در آثار بعدی‌اش همچون «باد ما را خواهد برد»نیز به روایتی از فلسفه و زندگی روی آورد؛ فیلمی که باز هم با فرم روایی خاص، از منظر انسانی و نمادین به مناسک و سنت‌های محلی می‌پردازد. همچنین موتیف‌های محدودیت فضا مانند خودرو و تأمل در دیالوگ‌ها که در این دوره به اوج رسیدند، در آثار دیجیتال بعدی او مثل «ده»و «کپی برابر اصل» نیز قابل مشاهده‌اند.

نخل طلای کن تایید جهانی بر سینمای ناب کیارستمی

دریافت نخل طلای جشنواره کن در سال ۱۹۹۷ برای «طعم گیلاس»، گواهی بر موفقیت جهانی این رویکرد خاص بود. جایزه‌ای که نشان داد سینمای ایران، از خلال فرم‌های بدیل و هنری، توانایی بروز و درخشش در عرصه جهانی را دارد. این موفقیت، نه فقط برای خود کیارستمی، بلکه برای موج نوی سینمای ایران، نقطه عطفی مهم به حساب می‌آید.