به گزارش پایگاه خبری موزه سینمای ایران، سینمای ایران طی بیش از نیم دهه، ادای دین خوبی نسبت به معلولان و کمتوانان ذهنی و جسمی داشته است؛ در این سالها آثاری با محوریت این قشر به تولید رسیده که جنبههای مختلفی از مشکلات و نقش آنها در خانوده و جامعه را به تصویر کشیده و هر بار نگاه جدیدی به این حوزه تزریق شده که از بیان کلیشهای آن جلوگیری کرده است.

سوتهدلان
علی حاتمی؛ سینماگر پیشروی سینمای ایران، حرفهایترین تصویرگری از یک معلول را در سینمای پیش از انقلاب کشور به ثبت رسانده است. تصویرگریای که بهشدت دیده شد و هنوز هم در خاطرهها زنده مانده است.
سوتهدلان تولید سال ۱۳۵۶داستان دو برادر را روایت میکند که یکی از آنها، دارای معلولیت ذهنی است و برادر بزرگتر برای رهایی از بار مسئولیتهای برادر کوچکتر، او را با دختری بدکاره آشنا میکند. برادر کوچکتر دل به دختر میبندد و در این راه، با مشکلاتی روبرو میشود و در نهایت فرجامی تراژیک را برای برادر معلول با خود به ارمغان میآورد.

گلهای داوودی
گلهای داوودی تولید سال ۱۳۶۳ ساخته رسول صدرعاملی با فیلمنامه ای از فریدون جیرانی و یکی از فیلمهایی است که به خوبی در ذهن دهه شصتیها مانده است. فیلم اولین حضور بیژن امکانیان در سینماست و به جز او پروانه معصومی، داود رشیدی و جمشید مشایخی هم در آن بازی میکنند.
گلهای داودی داستان جوان نابینایی به نام جواد بود که در آستانه ازدواجش متوجه مرگ پدرش میشود، هرچند مادرش تلاش میکند تا بعد از عروسی او از این موضوع خبردار نشود. وقتی پسر از مرگ پدر خبر میشود، تصمیم میگیرد عروسی را منتفی کند، اما همسرش که او هم نابیناست و راحتتر با شرایطش کنار آمده، او را متقاعد میکند که عروسی را برگزار کنند. فیلم رمانتیسیم غلیظی دارد و در آن درگیری یک جوان با شرایط خاصش و البته ماجراهای اطرافش نمود دارد.

رابطه
فیلم سینمایی «رابطه» تولید ۱۳۶۶ اولین ساخته پوران درخشنده است و داستان نوجوان ناشنوا و لالی را روایت میکند که از ارتباط با اطرافش عاجز است. خواهرش حوصله ندارد دیالوگهای فیلمی را که با هم تماشا میکنند برایش به زبان اشاره ترجمه کند، پدرش از ارتباط با او عاجز است و خستگی اجازه نمیدهد با او سروکله بزند و در مدرسه هم وضعیت بهتری ندارد و تنها معلمش با بازی خسرو شکیبایی است که در نهایت میتواند به او در ارتباط برقرار کردن با سایرین کمک کند. فیلم بسیار ساده مشکلات نوجوانانی با این شرایط را شرح میدهد و به راحتی میتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند.

اجاره نشینها
فیلم تحسین شده داریوش مهرجویی تولید سال ۱۳۶۵ ، یک جوان ویلچرنشین دارد. سالک با بازی یارتا یاران برادر ناتوان قندی (اکبر عبدی) است و کمترین توجه در آپارتمان به او میشود. به یاد بیاوریم که در آن سکانس معروف شام، او آخرین فردی است که به مهمانی میآید و آن هم بعد از این که خودش را به راه پله میرساند و با صدای بلند قندی را صدا میزند. اینجا او نماینده افراد کم توان و دارای معلولیت نیست و قرار نیست بازتابی از نیازهای آنها باشد. او با موهای بلند و شعرخواندنهایش شمایل یک هنرمند را ترسیم میکند که در وانفسای اتفاقاتی که اطرافش میافتد، زمینگیر و ناتوان است.

پرنده کوچک خوشبختی
در ادامه تصویرگری معلولان در سینمای ایران، پوران درخشنده، پرنده کوچک خوشبختی را در سال ۶۶ جلوی دوربین برد. فیلمی که اینبار و برخلاف آثار دیگر، حس ترحم بیشتری از مخاطب میخرید و آنها را به جهان کودک معلول ۸ ساله نزدیکتر میکرد.
پرنده کوچک خوشبختی در باره دختر هشت نه سالهای به نام عطیه است که از مدتی پیش با دیدن مرگ مادرش قدرت شنوایی و تکلمش را از دست داده است. این بار هم معلمش با بازی هما روستاست که درگیر زندگی او میشود و به او کمک میکند تا بتواند با همین شرایط روحی و جسمی درس بخواند و در نهایت هم طی حادثهای مشابه آنچه برای مادر عطیه رخ داده بوده، باعث میشود او قدرت تکلمش را به دست بیاورد.

مسافران مهتاب
مهدی فخیمزاده در مسافران مهتاب تولید سال ۱۳۶۷یکی از تاثیرگذارترین معلولان سینمایی را به تصویر کشید. یک نقشآفرینی ملتهب که تا مدتها نام نمکی و دیالوگ مهمش یعنی میخوای اذیت کنی؟ در حافظه مردم کوچه و بازار ماند و حتی به مهمترین نقشآفرینی فخیمزاده در کارنامه سینماییاش تبدیل شد.
«مسافران مهتاب» با فیلمنامهای از خود مهدی فخیم زاده که البته در تیتراژ به نام احمد هاشمی ثبت شده، همان تم ارتباط یک فرد دچار معلولیت با محیط اطرافش را دنبال میکند: کدخدا سلیمان به دلیل رکود زراعت و تنگنای مالی در روستا، عازم شیراز میشود تا با یاری برادرش مراد، که از سالها پیش ساکن شهر است، شغلی پیدا کند. اما حضور نمکی برادر کوچکترش که معلول ذهنی است باعث مشکلاتی برای آنها در شهر میشود. برخوردهای نامناسب با نمکی بیماریاش را شدت میدهد و موجب واکنشهای خشنی از طرف او میشود.

مادر
مادر، تولید سال ۱۳۶۸ یکی از شاهکارهای سینمای ایران است که یکی از نقشهای اصلی آن را اکبر عبدی در قامت یک معلول ایفا میکند. معلولی که پیشبرنده و موتور محرکه درام است و برخلاف آثار دیگر، ترحمی از جانب وی صادر نمیشود. مخاطبان فیلم، ارتباط بسیاری با نقش غلامرضا برقرار کردند بهطوریکه این نقش از منظر آنها، شاید مهمترین نقشآفرینی معلول در تاریخ سینمای ایران باشد که جنبههای تکنیکی و احساسی را بهشکلی توامان در خود دارد.
فیلم درباره پیرزنی است که در آسایشگاه سالمندان به سر میبرد و به شش فرزند خود اطلاع میدهد که میخواهد در لحظات واپسین، اعضای خانواده را در خانه قدیمی پدری ببیند. کوچکترین پسر این خانواده، غلامرضا (اکبر عبدی)، معلول ذهنی است.
علی حاتمی در «مادر» ایران را تصویر میکند با قشرهای مختلف و آدمهای متفاوت که همهگی خواهر و برادرند. جلال با بازی امین تارخ یک شاعر مسلک است که در بانک کار میکند، محمدابراهیم(محمدعلی کشاورز) یک بازاری لمپن مآب است و البته برادری دارند به نام غلامرضا که معلول ذهنی است. هدف فیلمساز نمایش یک ناتوان ذهنی و مشکلاتش نیست، هرچند برادر بزرگش محمدابراهیم گاهی سربه سر او میگذارد، او معصوم ترین شخصیت این فیلم است و اصلا نمادی است از معصومیت و اکبر عبدی در این نقش یکی از بهترین بازیهایش را انجام داده است.

رنگ خدا
مجید مجیدی در سال ۷۶، محمد را که پسری نابیناست، بهعنوان قهرمان فیلم خود بالا میکشد. کشمکش قهرمان این فیلم، برخلاف آثار دیگر، با جامعه و آدمهای حول معلول نیست بلکه چالشی است که وی قرار است با خدا داشته باشد و در این راه، احساساتی شکل میگیرد که مخاطب خود را با هر زبان و فرهنگی، تحتتاثیر قرار میدهد.
شخصیت اصلی «رنگ خدا» یک نوجوان نابیناست. محمد رمضانی فرزند نابینای هاشم که در مدرسه نابینایان تحصیل میکند برای گذراندن تعطیلات به خانه بازمیگردد. هاشم که پس از مرگ همسر خود با مادرش زندگی میکند، تصمیم به ازدواج مجدد میگیرد. برای همین محمد را به کارگاه نجاری میفرستد. مادر هاشم که به نشان اعتراض در مقابل این اقدام خانه را ترک کرده بود به علت بیماری مجبور به بازگشت میشود و سرانجام در بستر بیماری از دنیا میرود. هاشم که با مرگ مادر خود و شنیدن جواب منفی از نامزدش بیش از همیشه احساس تنهایی میکند به سراغ محمد میرود و او را به خانه بازمیگرداند ولی محمد در میانه راه بر اثر شکسته شدن پل به داخل رودخانه میافتد وهاشم نیز برای نجات محمد خود را به داخل رودخانه میاندازد. اما خود نیز گرفتار میشود. پس از به هوش آمدن با پیکر بی جان فرزندش مواجه میشود..

بچههای ابدی
سینمای ایران تا پیش از سال۱۳۸۵، فیلم قدرتمندی برای کودکان سندرم داون تولید نکرده بود اما این فیلم که داستان ملتهبی از این کودکان را در تقابل با خانواده و اجتماع به تصویر میکشید، توانست تاثیرگذاری زیادی بر روی مخاطبانش داشته باشد.
پوران درخشنده سالها بعد از پرنده کوچک خوشبختی و رابطه، در «بچههای ابدی» یک بار دیگر سراغ افرادی میرود که دچار معلولیت هستند و این بار یک فرد سندرم دان را در فیلم دارد. ایمان که برادری مبتلا به سندروم دان دارد و به شدت به او وابسته است، در آستانه ازدواج قرار میگیرد. فیلم داستان تلاش ایمان برای ساختن وضعیت مناسبی برای برادرش، قبل از ازدواجش است. بچههای ابدی کوشش میکند از تکرار اسمهای تحقیرکننده برای این اختلال ذهنی پرهیز کند و به مخاطبش تفهیم میکند این افراد هم مثل هر کس دیگری نیازهای عاطفی دارند و توانبخشی میتواند به آنها کمک کند تا سازگاری بیشتری با محیط نشان دهند.

اینجا بدون من
نگار جواهریان در« اینجا بدون من» تولید سال ۱۳۹۰ ، نقش دختری را بازی میکند که معلولیت دارد و این معلولیت او را خانهنشین کرده است. مادرش با بازی فاطمه معتمدآریا تمام سعیاش را میکند که نقصهای او را بپوشاند و همسری برای او پیدا کند. وقتی برادرش (صابر ابر) با دوستش رضا (پارسا پیروزفر) به خانه میآید مادر فرصتی پیدا میکند تا او را بیشتر با دخترش آشنا کند، اما در نهایت ضربه بزرگی به او میزند.
فیلم اقتباسی است از نمایشنامه «باغ وحش شیشهای» تنسی ویلیامز با تغییرات زیاد و مضمون آن رویاهای از دست رفته آدمی است و نه نمایش مشکلات افرادی که با معلولیت مواجهند. هرچند معلولیت شخصیت دختر، به ناتوانی و خانه نشینی و فرمانبری اش دامن زده است.

حوض نقاشی
ساخته مازیار میری در۱۳۹۱، یکی از کمنقصترین نقشآفرینیهای سینمای معلولان را به خود میبیند که طی آن، شهاب حسینی و نگار جواهریان، تصویرگری دیگری از معلولان ذهنی، حرکتی را به تصویر کشیده و بی آنکه در پی تاثیرگذرای باشند، حضور دو معلول در جامعه ایران ابتدای دهه ۹۰ را به چالش میکشد.
حوض نقاشی داستان رضا (شهاب حسینی) و مریم (نگار جواهریان)، دو معلول ذهنی است که با یکدیگر ازدواج میکنند و صاحب یک پسر سالم میشوند. آنها، روزهای خوشی را در زمان کودکی پسرشان سپری میکنند اما با بزرگتر شدن این پسر که معلولیت ذهنی ندارد، چالش خانواده آغاز میشود.

بی صدا حلزون
فیلم سینمایی «بی صدا حلزون» تولید سال ۱۳۹۸ در باره افراد کم شنواست که مشکل تکلم هم دارند. الهام با بازی هانیه توسلی مادر کم شنوایی است که میخواهد تنها فرزندش شنوا شود. پدر(محسن کیایی) که کاملا ناشنواست مخالف عمل کاشت حلزون اوست و میخواهد پسرش مثل خودش ناشنوا باقی بماند. فیلم شرح ماجراهای مادر برای عمل پیوند حلزون گوش پسرش است و در این میان مشکلاتش برای برقراری ارتباط با دیگران و پیدا کرن شغل هم مطرح میشود.

چشمان سیاه
تصویری که در فیلم «چشمان سیاه» تولید۱۳۸۱ از معلول به تصویر کشیده میشود، تاحدودی متفاوت با دیگر آثار این حوزه است که روند ابتلا به این نارسایی را به تصویر کشیده و آن را با رگههای عاشقانه و اجتماعی درمیآمیزد.
چشمان سیاه درباره غزل و سورنا است که در یک دانشکده تحصیل میکنند و هر دو شاعر هستند. غزل به دلیل ناراحتی چشمی، از تحصیل در دانشگاه انصراف میدهد و بعد از مدتی، بیناییاش را از دست میدهد. سورنا که نگران سرنوشت غزل شده، به سراغ او میرود تا در درسهای دانشگاهی کمکش کند و به تدریج بین آنها علاقهای ناگفته به وجود میآید.

وقتی همه خواب بودند
قطعا پراحساسترین نقش محمدرضا فروتن، در قامت معلول فیلم وقتی همه خواب بودند شکل گرفت. معلولی ذهنی که به دغدغه مادرش پی برده و حالا تمام تمرکز او، با وجود سادهدلی، برآورده کردن آرزوی مادر پیرش است.
این فیلم تولید ۱۳۸۴ قصه بیبی سلیمه، مادر پیر و محبوب روستای تازه آباد است که بالاخره پس از سالها انتظار، نوبت سفرش به خانه خدا فرا رسیده. بیبی در حال خداحافظی و حلالیتطلبی از اهالی روستاست که خبر میرسد اجازه سفر ندارد. هیچکس نمیخواهد این خبر تلخ را به بیبی بدهد جز مش کریم که از سوی دیگر بچهها و نصیر (محمدرضا فروتن) تصمیم میگیرند بیبی را به مراد دل برسانند و خودشان او را به مکه ببرند.

بید مجنون
فیلم سینمایی «بیدمجنون» ساخته مجیدی در سال ۱۳۸۳هر چه که نداشته باشد، یک نقشآفرینی حرفهای از نابینایی دارد که پس از سالها، بیناییاش را به دست آورده و این اتفاق، با پشتوانه فیلمنامهای درست و بازی درخورتوجه پرویز پرستویی، به یکی از بهترین نقشآفرینیهای سینمای این حوزه تبدیل شده است. فیلم، داستان استاد دانشگاهی است که با یک عمل جراحی، بینایی خود را که از ۸ سالگی از دست داده بود، دوباره به دست میآورد. بینایی و نابینایی در این فیلم بیش از آنکه جسمی باشد، بیشتر جنبه تمثیلی پیدا میکند.

میم مثل مادر
یکی از تکاندهندهترین فیلمهایی که به معلولان پرداخته است، آخرین ساخته رسول ملاقلیپوردر سال ۱۳۸۵ است. داستان این فیلم، حول محور کاراکتر علی شکل میگیرد و از چند زاویه به آن پرداخته میشود. فیلم، توامان رگههای اجتماعی و احساسی را با یکدیگر پیش برده و تاثیرگذاری فوقالعادهای بر روی مخاطب دارد تا جایی که از این فیلم بهعنوان یکی از بهترین آثای که زندگی معلولان شیمیایی را به تصویر میکشد، نام برده میشود.
فیلم درباره مادری است که برای نجات زندگی پسر معلولش میجنگد. سعید، فرزند سپیده، دچار مشکلات تنفسی و معلولیت است و این وضعیت، ناشی از گازهای شیمیایی زمان جنگ است. پدر سعید (حسین یاری) اصرار دارد تا فرزندشان را سقط کنند اما سپیده مخالفت میکند و سهیل، سپیده را طلاق میدهد. پس از زایمان، طی آزمایشهای ماهیانه، پزشک به سپیده میگوید که این وضعیت سعید، ناشی از مشکلات ژنتیکی است و گازهای عصبی روی سعید تاثیری نداشته.

آواز گنجشکها
درفیلم سینمایی آواز گنجشک ها تولید سال ۱۳۸۶، دختری از مشکل ناشنوایی رنج میبرد و با آنکه در حاشیه داستان قرار دارد اما تصویر اندکی که از وی ارائه میشود، تاثیرگذاری احساسی بالایی داشته و مخاطب را تحتتاثیر قرار میدهد.
فیلم، داستان مرد ساده و میانسالی به نام کریم است. وی در یک مزرعه پرورش حیوانات کار میکند و شیفته شترمرغ است و ارتباط روانی و عاطفی با آنها برقرار کرده است. طی اتفاقی، یکی از شترمرغها از مزرعه فرار میکند. کریم چند روزی جستجو میکند اما موفق به یافتنش نمیشود و در نتیجه، از کار اخراج میشود.

بیخداحافظی
در این فیلم که محصول سال ۱۳۹۰است ، رضا صادقی در نقش خود بازی میکند. فیلمی که گوشههایی از زندگی واقعی این خواننده را به تصویر میکشد و مشکلاتی که معلولیت در مسیر فعالیت حرفهای او و البته زندگیاش ایجاد کرده است. این، تصویرگری جدیدی از زندگی معلول است که طی آن، یک هنرمند کمتوان، مقابل دوربین رفته و در فیلمی اجتماعی، نقش خود را بازی میکند. بیخداحافظی با نگاهی به زندگی رضا صادقی ساخته شده است و نشان میدهد که او با وجود معلولیت، با سختکوشی به هدف خود میرسد و موفق میشود.

خانوم
فیلم سینمایی «خانوم» به کارگردانی و نویسندگی تینا پاکروان، محصول سال ۱۳۹۲ است. تصویری که مخاطبان از امین حیایی در ذهن داشتند، با دیدن این فیلم شکسته میشود. بازیگر پراکت سینمای ایران، در این فیلم، خانهنشین است و با همان اخلاق برونگرا، چالشهایی درونی را با خود و همسرش به تصویر میکشد که جذابیتهای دراماتیک بالایی را خلق کرده است.
یکی از اپیزودهای نخستین فیلم سینمایی تینا پاکروان، قصه مردی با بازی امین حیایی است که بر اثر حادثهای، هر دو دستش را از دست داده و این معلولیت هم باعث بحران روحی او و خانواده شده و هم آنها را در مضیقه مالی قرار داده است. زن خانواده مجبور است جور این وضعیت را بکشد.

مغزهای کوچک زنگزده
نقشی که نوید محمدزاده در فیلم هومن سیدی ایفا میکند، باز هم تصویرگری جدیدی از یک معلول است که تاکنون در سینمای ایران دیده نشده بود. در تمام آثار قبل از این فیلم، نمایش معلولان با درصدی از برانگیختگی احساسی همراه بوده است اما در این فیلم، هیچ توجهی به این اصل نشده و روایت صریحی از حضور و نقش یک معلول در یک حلبیآباد میشود که خیلی مورد توجه قرار گرفت.
در یک گروه مافیایی پایینشهری، نوید محمدزاده (معلول کمتوان ذهنی) نقش برادر رئیس را بازی میکند که بهدلیل معلولیت ذهنی، همیشه تحقیر شده و حالا میخواهد حقش را از همه پس بگیرد.
در نگارش متن از مطالب سایت های ذیل استفاده شده است :
ایرنا
سایت فرارو
همشهری