صوفیا نصرالهی :

من سر راستی و تمیزی رو از سینما یاد گرفتم!

من سر راستی و تمیزی رو از سینما یاد گرفتم!

یک منتقد سینما با بیان اینکه اگر زمانی سینمای ایران در جهان می‌درخشیده چون با استعداد فردی عباس کیارستمی همزمان شده بود، گفت: الان هم استعدادهای فردی هستند که سینمای ایران را نجات می‌دهند.

به گزارش پایگاه خبری موزه سینمای ایران، صوفیا نصرالهی در یادداشتی می نویسد: من سر راستی و تمیزی رو از سینما یاد گرفتم!   صوفیا نصرالهی  اولین فیلمی که از دوران کودکی‌ام به یاد می‌آورم، «گلنار» نیست، انیمیشن‌های دیزنی مثل «سیندرلا» هم نیست. من ۵ ساله‌ام و جلوی تلویزیون ایستاده‌ام که از ویدیوی بتاماکس غیرقانونی آن زمان‌مان، فیلم غیرقانونی «گوزن‌ها»ی مسعود کیمیایی پخش می‌شود.

آخر فیلم است و هنوز نمی‌دانم که این آخرش شبیه «بوچ کسیدی و ساندنس کید» جورج روی‌هیل است. هنوز بوچ و ساندنس و روی‌هیل را نمی‌شناسم اما نارنجک را که می‌اندازند و دود که همه جا را می‌گیرد و دوربین می‌رود روی حیاط خالی خانه و صدای ترانه‌ی «گنجشگک اشی‌مشی» که بلند می‌شود، اشک می‌ریزم. شکوه  احساسی جاری بر صحنه حتی از قاب کوچک تلویزیون هم پیداست و حتی می‌تواند یک بچه‌ی ۵ ساله را تسخیر کند.

سینمای ایران زمانی چنین جادویی داشت. مدتی سینمای دهه‌ی ۶۰ هم آدم‌ها را به دو دسته تقسیم کرد: طرفداران سینمای گلخانه‌ای. اصطلاحی که بعدتر باب شد و اشاره به حجم سانسورها داشت و مخالفان آن. طرفداران از فیلم‌های کیارستمی و بیضایی و مهرجویی و کیمیایی مثال می‌زدند اما راستش من یکی خیلی معتقد نیستم که سینمای آن دوره لزوما شکوفاتر از امروز بوده است. صف‌های جشنواره جلوی سینماها در دهه‌ی ۷۰ هم نشان‌گر کیفیت سینمای دوران اصلاحات به لحاظ کیفی نبود. وقتی همه به جوان‌گرایی روی آوردند و خواستند در فیلم‌هایشان درباره‌ی گروه فشار، روزنامه‌ها و دانشجویان صحبت کنند.

از میانه‌ی دهه‌ی ۸۰ که اوضاع خراب شد. کمدی‌های زشت از آن سال‌ها باب شدند. چند سالی در دهه‌ی ۹۰ واقعا دوران خوبی داشتیم. درست است که دیگر صف به ندرت تشکیل می‌شد اما فیلم‌هایی ساخته شدند که مسیر جدیدی در سینما بودند. نگاه‌های جدید وارد شد و قدرت تکنیکی به خصوص رشد عجیبی پیدا کرد تا زمان کرونا و شرایط اقتصادی و سیاسی که دوباره سینمای ایران را به محاق برد.  

بنظرم چیزی که کاملا مشخص است میزان تاثیرپذیری سینمای ایران مثل هر هنر دیگری از حال و روز جامعه است. وقتی مردم احساس اهمیت می‌کنند‌ (دهه‌ی هفتاد)، وقتی عصبی‌اند و می‌خواهند از روشنفکری فرار کنند (دهه‌ی هشتاد) و وقتی به لحاظ اقتصادی اوضاع بهتر است (دهه‌ی نود) و وقتی حال همه‌مان خراب است (یعنی همین چند سال اخیر)، هم فهرست پرفروش‌های سینمای ایران تغییر می‌کند و هم آن‌هایی که به جشنواره‌ها می‌روند و جایزه می‌گیرند. یکی از دلایلش هم این است که سینمای ایران صنعتی پویا با چرخه‌ی اقتصادی درست نیست. اگر زمانی بوده که بنظرمان سینمای ایران در جهان می‌درخشیده و ما با آن درخشش کیف می‌کردیم، چون استعداد فردی عباس کیارستمی همزمان شده بود با پویایی مردم. الان هم استعدادهای فردی هستند که سینمای ایران را نجات می‌دهند.

شهرام مکری وقتی به جشنواره می‌رود از دل یک سیستم سینمایی بیرون نیامده. کاملا فردی مسیرش را می‌سازد. در مقابل هر آنچه زشت و مبتذل است مثل برخی کمدی‌های روی پرده انگار از روی هم کپی کرده‌اند. فرمول‌های یکسان، بازیگران یکسان و حتی گاهی طرح‌ها و شوخی‌های یکسان دارند. شبیه یک کارخانه‌ی خودروسازی سطح پایین که تولید انبوه دارد. به همه‌ی این دلایل وقتی امسال «پیر پسر» اثر پرفروشی شد، فارغ از اینکه دوستش داشته باشید یا نه، اهل سینما ذوق کردند اما این هم یک سال است. یک جرقه‌ی نور و تمام. 

 خوشبختانه من یکی دوران خوبی را داشتم. توانستم زمان پویایی جامعه و حال خوب سینما را تجربه کنم و عاشق فیلم شوم. اینکه الان دیگر کم سینما می‌روم اهمیتی ندارد. گمانم آن طرف دنیا هم سینه‌فیل‌های اصیل کمتر فیلم محبوبی روی پرده پیدا می‌کنند. واقعیت این است که همه چیز جهان تغییر پیدا کرده ولی خوشبختانه ما سینما را با سرراستی، ظرافت، شکوه و زیبایی شناختیم و عاشقش شدیم.