به گزارش پایگاه خبری موزه سینمای ایران، سالروز تولد زندهیاد علی حاتمی، کارگردان و فیلمنامهنویس نامآشنای سینمای ایران، فرصتی است برای بازخوانی زندگی و آثار این هنرمند تاثیرگذار در سینمای ایران، در این روز ویژه با منوچهر آذری، بازیگر پیشکسوت در گذرگاههایی با علی حاتمی و زری خوشکام همکاری داشته، گفتوگویی انجام دادیم تا از زبان او، تصویری نزدیکتر و انسانیتر از این دو هنرمند بزرگ ارائه کنیم.
منوچهر آذری، در این گفتوگو، از تجربه همکاری با زندهیاد علی حاتمی در پروژه «هزاردستان» میگوید. روایت او، نه فقط خاطرهای از پشت صحنه یکی از مهمترین آثار تلویزیون ایران، بلکه نگاهی به منش، نگرش و ظرافتهای کارگردانی است که در تاریخ سینمای ایران بیبدیل ماند، در ادامه متن کامل مصاحبه را میخوانید.

از آشناییتان با علی حاتمی برای ما بگویید. چه شد که وارد پروژه «هزاردستان» شدید؟
در سالهایی که در رادیو و تلویزیون مشغول فعالیت بودم، زندهیاد علی حاتمی از من، فرهنگ مهرپرور، منصور والامقام و رضا عبدی دعوت کرد تا در سریال «هزاردستان» ایفای نقش کنیم. آن زمان هر چهار نفر ما از چهرههای شناختهشده رادیو بودیم. حاتمی ما را پیشتر، از رادیو میشناخت؛ البته از آن گروه، حالا فقط من زندهام و متاسفانه باقی دوستان، دیگر در میان ما نیستند.
آقای حاتمی اهل دنبال کردن رادیو بود؟
علی حاتمی فقط یک شنونده معمولی نبود، بهطور جدی و عمیق رادیو را دنبال میکرد، آن را درک میکرد و برایش ارزش قائل بود، با بسیاری از صداها، لحنها، بازیها و فضای حاکم بر رادیو آشنایی داشت. برای همین هم وقتی پروژه «هزاردستان» را شروع کرد، بیهیچ تردیدی به سراغ ما آمد.
درباره رویکرد علی حاتمی به نگارش فیلمنامه، چیزی در خاطرتان هست؟
بله، یکی از ویژگیهای بسیار خاص حاتمی این بود که بخشی از فیلمنامه را همان سر صحنه مینوشت. نه اینکه فیلمنامه را از قبل آماده نداشته باشد، بلکه به این مفهوم که اگر احساس میکرد کلمهای باید جابهجا شود یا دیالوگی مناسب نیست، مقاومتی نداشت که آن را تغییر دهد و این کار را انجام میداد چون باور داشت فضای صحنه، حس بازیگر و دیالوگ باید بایکدیگر تطابق داشته باشند. در این تغییرات گاه از او میپرسیدیم: «در این شرایط سخت چطور مینویسی؟ میگفت: «میخواهم دیالوگها را داغ و خاشخاشی به بازیگر بدهم.»
درواقع بر این باور بود که دیالوگ باید تازه، زنده و جاندار باشد. دیالوگهای او، مثل شعرهایی بود که از دل صحنه و بازیگر بیرون میآمد.
چنین رویکرد و تطابقی در سینمای امروز هم دیده میشود؟
بسیار کم شده چون اکنون همهچیز ساختاری و فرمولمند شده است. مشاور فیلمنامه و مشاور برنامهریزی دارند، گروه تحلیلگر هست، اما خروجی آثار اغلب اوقات بیروح است. علی حاتمی میدید، میشنید، حس میکرد و مینوشت. چیزی که با مشاوره و کارگاه بهدست نمیآید.
اگر بخواهید علی حاتمی را در یک جمله تعریف کنید، چه میگویید؟
حاتمی به معنای واقعی کلمه عاشق هنر بود. اصلاً برایش فرقی نمیکرد هنرمند در چه حوزهای کار میکند، تئاتر، سینما، موسیقی یا رادیو، برای او فقط خود هنر مهم بود.
وقتی از خیابان لالهزار عبور میکرد، با نگاهی سراسر احترام و عشق به تئاترهای خیابانی نگاه میکرد. برایش آن نمایشهای ساده و پرشور، نشان واقعی جوشش هنر از درون انسان بود. حاتمی همیشه میگفت: «هنر اگر از درون نیاید، ماندگار نمیشود.»
او جهان خودش را میساخت و ما را با خودش به آن دنیا میبرد، چون فقط کارگردان نبود؛ یک معمار روایت، یک شاعر تصویر و یک عاشقِ بیچشمداشتِ هنر بود.
یکی از نکاتی که درباره علی حاتمی بسیار گفته میشود، سختگیری او در فیلمبرداری است، تاحدی که برخی از ایشان میترسیدند، شما هم میترسیدید؟
راستش را بخواهید، من از علی حاتمی هیچگاه ترس نداشتم. البته ترس هنری داشتم، مثل ترس شاگرد از استادی که میخواهد کار درست و بینقص باشد. او واقعاً سختگیر بود؛ اما نه از آن سختگیریهایی که کار را خشک و سنگین میکند، بلکه با این کار تلاش داشت که جزییات را بهبود بخشد و کیفیت را افزایش دهد؛ مثلاً درباره سیاهلشکرها میگفت: «برای این سریال آدم معمولی نمیخواهم. حتی آنهایی که فقط در خیابان لالهزار راه میروند، باید بازیگر باشند.» همین شد که تقریباً تمام بازیگران تئاترهای لالهزار، بهنوعی در «هزاردستان» حضور داشتند. حاتمی معتقد بود که حتی یک چهره گذرا در پسزمینه هم نباید بیجان و بیهویت باشد.
درعین سختگیری باز با بازیگرها رفیق و صمیمی بود. به خاطر دارم یکبار سر صحنه فقط برای علی حاتمی شربت خاکشیر آوردند چون کم بود و او گفت: «فقط برای من؟ پس بقیه چه؟ یا برای همه بیاورید یا من هم نمیخورم.» همین چیزهای کوچک نشان میداد چقدر اهل احترام و رعایت حال دیگران بود. هیچوقت خودش را جدا نمیدید.
جز خوشرویی، محبت و احترام به نظر همکاران، هیچ چیز دیگری از ایشان ندیدم. شاید هنوز کارگردان خوب در تلویزیون داریم، اما به نظرم سینمای ایران همچنان یک علی حاتمی کم دارد.
او حتی برای آنچه به یادگار میگذاشت هم دلسوز و سختگیر بود. شما ببینید، فیلمبرداری «هزاردستان» در شهرک سینمایی غزالی انجام شد؛ آن هم در زمانی که کشور درگیر جنگ با عراق بود. شرایط بهشدت سخت و دشوار، امکانات کم و بودجهها محدود بود. اما علی حاتمی در آن شرایط باورنکردنی، خیابان لالهزار را با کاملترین جزئیات از هزینه شخصیاش بازسازی کرد، هرچند بعدها مقداری از هزینه را با او بازگرداندند، اما آن میزان از تلاش و زحمت و هزینه برای یک سریال فقط کار یک انسان نگران و دلسوز است.
شما در سریال «هزاردستان» نقش دربان گراندهتل را بازی میکردید، به شما هم سختگیر میکردند؟
من نقش خاصی نداشتم؛ فقط دربان گراند هتل بودم و ایشان بسیار با من با احترام صحبت میکرد و یکبار اخم یا صدای بلند ایشان را ندیدم و نشنیدم و همیشه هم به من میگفت: «تو از هیچی بازی میسازی.»
یک بار هم به شوخی گفت: «برای آذری دو دست لباس بدوزید، اینقدر تکان میخورد که قطعا یکی را پاره میکند و یکدست لباس کم میآید.»
با آنهمه درگیری و برنامهریزی، باز هم برنامه «صبح جمعه با شما» را گوش میداد و شنبهها دربارهاش با من حرف میزد. این توجهش به همهچیز، واقعاً بینظیر بود.

از جنبههای دیگر شخصیت او، مورد خاصی هست که در ذهن شما مانده باشد؟
بله، او بهدلیل ناراحتی معده، هیچوقت از غذای عمومی که برای گروه تدارک دیده میشد، نمیخورد. جالب اینکه من هم به توصیه همسرم از آن غذا نمیخوردم. وقت ناهار که میشد، علی حاتمی با لبخند صدایم میزد: «آذری، بیا دیگه گرسنهایم.» این شوخیهای ساده و مشارکتهای انسانیاش، همیشه در یادم مانده است. اوهیچوقت چیزی را فقط برای خودش نمیخواست، همیشه دستگیر بود.
یک خاطره دیگری که همیشه در ذهنم مانده و آن را تعریف میکنم این است که در اواخر تولید «هزار دستان»، چون پروژه طولانی شده بود و هزینههای بالایی داشت، به او فشار میآوردند که کار را زودتر تمام کند. خبرنگارها هم مدام پیگیر بودند. یک شب، حاتمی تعدادی از خبرنگاران و عکاسان را به شهرک دعوت کرد. گفت بیایند هم خبری تهیه کنند، هم گپی بزنیم. شام هم تدارک دیده شده بود.
ما با لباسهای صحنه به استقبال رفتیم. سر میز شام، نصرت کریمی شوخی کرد و گفت: «کاش من نقش دربان گراند هتل رو داشتم.»
من هم بلافاصله لباس از تن درآوردم، کلاهم را پرت کردم و گفتم: «یعنی حتی به این نقش ساده هم حسادت میکنید؟ همه خندیدند.» علی حاتمی هم بلافاصله گفت: «ببینید، من همیشه بهترین انتخاب را انجام میدهم. محال است فرد دیگری اینجا باشد و این واکنش را نشان دهد.»
اگر بخواهید با یک جمله علی حاتمی را برای نسل جدید تعریف کنید، چه میگویید؟
حاتمی کارگردانی بود که از جزئیترین حرکت تا بزرگترینِ صحنه را میدید، میفهمید و با قلبش به آن جان میداد.او اهل نمایش بود، اما هرگز بررای کسی نمایش بازی نمیکرد و صادق بود.
در کنار ایشان، همکاری با زری خوشکام هم داشتید. از او و ارتباطتان با ایشان بگویید.
زری خوشکام، که بعد از ازدواج به زهرا حاتمی معروف شد، هنرمندی بسیار با استعداد، فرهیخته و تأثیرگذار بود. متأسفانه سالها اجازه فعالیت نداشت. اما وقتی با هم بازی بودیم، علی حاتمی و زری خوشکام هیچگاه خودشان را بالاتر یا متفاوت از بقیه نمیدیدند.
مثلاً همه یکجا و دور میز غذا میخوردیم، هیچوقت از موقعیت همسر کارگردان بودن استفاده نکردند که دیر سر آفیش برسند یا کارهای گروه را کموبیش انجام دهند. همیشه کنار ما بودند و واقعاً حامی بسیار خوبی برای علی حاتمی بودند.