نمایش «ردی از یک مرد» در موزه سینمای ایران

مستند «ردی از یک مرد در موزه سینمای ایران نمایش داده می شود.

این مستند روز دوشنبه ۱۲ دی 1401  ساعت 20 در سالن سینماتئگراف نمایش داده می شود.

گفتنی است، تماشای این مستند برای عموم آزاد و رایگان است.

 

 

تبریک سال نو میلادی

موزه سینمای ایران آغاز سال نو میلادی را به همه هنرمندان و هموطنان مسیحی تبریک می گوید.

بازدید اتحادیه سینماگران روسیه از موزه سینمای ایران

سینماگرانی از اتحادیه سینماگران روسیه از بخش های مختلف موزه سینما بازدید کردند و هدیه ویژه ای را به موزه سینمای ایران اهداء کردند.

 

 

موزه سینمای ایران میزبان هیاتی از سینمای سوریه شد

عصر روز  شنبه ۳ دی ماه موزه سینمای ایران میزبان هیاتی از کشور سوریه بود.

ایمن الاخرس مدیر کل تبلیغات و اطلاع رسانی کشور سوریه در بازدید از موزه سینمای ایران گفت: خوشحالم ایران را از نزدیک می‌بینم و توانستم با وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونان ایشان از نزدیک دیدار کنم. سینمای ایران با توجه به قدمتی که از سال ۱۹۰۰ تاکنون دارد در دنیا شناخته شده است. همچنین سینمای ایران در میان مردم سوریه به واسطه جهانی شدنش و کارگردان های خوبی که دارد طرفداران زیادی پیدا کرده است.

وی افزود: در حضورم در ایران از شهرک سینمایی دفاع مقدس نیز دیدن کردم این شهرک برای ساخت فیلم‌های سینمایی تجهیزات بسیار خوبی دارد و طبق مذاکراتی که با رییس سازمان سینمایی و وزیر فرهنگ  داشتیم مقرر شد یک شهرک سینمایی مشترک با کمک ایران در سوریه بسازیم و برای ساخت از تجربیات ایران استفاده کنیم.

وی بیان داشت: از دیدن موزه سینما به وجد آمدم؛ می‌توانم بگویم که به معنای واقعی موزه است زیرا در آن همه خاطرات سینمایی یک هنرمند را می‌توانیم ببینیم.

 

 

 

 

 

 

ناگفته های «رسول صدرعاملی» از فیلم شب و قربانی

موزه سینمای ایران در ادامه انتشار سلسله برنامه‌های تاریخ شفاهی خود به مناسبت زادروز «رسول صدرعاملی» کارگردان نامدار سینمای بخش‌هایی از گفتگوی این هنرمند را منتشر کرده است که در زیر می‌خوانید.

به گزارش روابط عمومی موزه سینمای ایران، رسول صدرعاملی درباره ابوالفضل پورعرب در فیلم قربانی گفت: پورعرب در فیلم «قربانی» خیلی خوب بود. یادم می‌آید در آن زمان دلواپسی‌هایی برای بازی‌اش داشت که من بعدها با بیشتر شدن تجربه‌هایم متوجه آن  شدم. بازیگری خیلی کار سختی است اینکه یک بازیگر از شب قبل فکر کند که چگونه وارد پلان شود و چگونه خارج شود و حس‌ها را چگونه وارد فیلم کند بسیار مهم است و پورعرب در کارش بسیار جدی بود.

وی ادامه داد: ابوالفضل پورعرب زمانیکه برای فیلم «قربانی» آمد فقط  فیلم «عروس» را بازی کرده بود و خودش فیلم را در سینماها ندیده بود زیرا فیلمبرداری «عروس» تمام شده بود و بلافاصله آمد سر فیلم من.

صدرعاملی همچنین درباره بازی عزت الله انتظامی در فیلم «شب» نیز گفت: زنده یاد انتظامی روی دیالوگ‌ها خیلی حساس بود اما زمانیکه دیالوگ‌ها را با هم مرور می‌کردیم و نکاتش را رعایت می‌کردم دیگر مشکلی نداشتیم. ما برای 40 روز فیلمبرداری رفته بودیم و اولین لوکیشن ما ایستگاه راه آهن در فصل پاییز بود ساعت 5 بعداظهر فیلمبرداری را شروع کردیم و صبح تمام شده بود وقتی بیرون آمدیم متوجه شدیم نیم‌متر برف آمده و این درحالی بود که حدود 60 درصد فیلم در شهر و فضای خارجی بود. یادم می‌آید با زنده یادعزت الله انتظامی بعد از فیلمبرداری ایستگاه راه آهن برگشتیم هتل و من نگذاشتم او داخل اتاقش برود در همان سالن انتظار هتل با او صحبت کردم و گفتم آقای انتظامی من مجبورم فیلمبرداری کنم و نمی توانم کار را به خاطر برف تعطیل کنم. انتظامی به من گفت یعنی چی؟ مگر در این برف می‌شود؟ در پاسخ به او گفتم نمی‌دانم اما چاره‌ای ندارم در غیر اینصورت کار تعطیل می‌شود. انتظامی گفت به من فرصت بده فکر کنم. به اتاقش رفت و یک ساعت بعد زنگ زد و گفت کار را شروع کنم.

وی با بیان اینکه در فیلم «شب» گروه بسیار خوبی داشتیم، خاطرنشان کرد: خسرو شکیبایی فوق العاده بود و اقتدار بازیگری‌اش در ری اکشن‌ها و همچنین واکنش‌ها به بازیگر مقابل، سکوت‌ها و گوش کردن‌ها بود تا آنجاکه در تدوین ما نمی‌توانستیم چیزی از حضور او را کم کنیم حتی در مونولوگ‌های طولانی که آقای انتظامی داشت در جاهایی کات می‌کردیم روی خسرو شکیبایی تا خوب گوش دادن و واکنش‌های او را نسبت به صدای انتظامی را در تصویر داشته باشیم. امین حیایی جوان بسیار متعصبی بود که مواظب خسرو شکیبایی و عزت الله انتظامی بود و با جان و دل کار می‌کرد تا فیلم به شکل خوبی پیش برود.

داریوش فرهنگ: بهرام بیضایی در حرفه خود یک فیلسوف است

موزه سینمای ایران در ادامه انتشار سلسله برنامه‌های تاریخ شفاهی خود به مناسبت زادروز داریوش فرهنگ بازیگر پیشکسوت سینما ، تئاتر و تلویزیون بخش‌هایی از گفتگوی این هنرمند را منتشر کرده است که در زیر می‌خوانید.

فرهنگ درباره سلطان و شبان گفت: گاهی وقتی می‌گوییم شاید همه چیز از یک جرقه آغاز شد تصور می‌شود شاید اغراق باشد اما درباره سلطان و شبان واقعا همه چیز از یک جرقه بود. یادم می‌آید در حوزه تئاتر از نظر کاری و مالی آشفته بازاری بوجودآمده بود و یک بن بست مطلق جلوی روی ما بود به همین دلیل به فکرمان رسید که در تلویزیون فعالیت داشته باشیم و بهترین روش برای ما این بود که به شعار گروه تئاتر پیاده برگردیم و به شعار آن توجه داشته باشیم که باید کار تازه‌ای انجام بدهیم و کاری باشد که هیچ فردی آنرا تا بحال انجام نداده باشد.

وی با اشاره به همکاری خود با مهدی هاشمی، ادامه داد: یادم می‌آید فاصله خانه من و مهدی هاشمی کم بود و دائم باهم صحبت می‌کردیم که به چه داستانی برسیم. چیزی که بین ما جالب است اینکه ما هنوز هم برای صحبت کردن وقت کم می‌آوریم. یادم می‌آید ساعت یک ربع به پنج صبح بود که مهدی هاشمی گفت یافتم یافتم (به روش نیوتن) و صدایش آنقدر بلند بود که من آن‌را شنیدم. یک کتابی بنام عالم آرای عباسی دستش بود که در یک صفحه آن داستانی مربوط به یک پادشاهی بود که او را با یک شبان جابجا کرده بودند. چیزی در حدود پنج خط بود و همین پنج خط داستان «سلطان و شبان» شد که من و مهدی هاشمی تصمیم گرفتیم با هم به شمال برویم. یک خانه کوچک اجاره کردیم که دو اتاق داشت و نیت کردیم تا ننوشتیم به تهرام برنگردیم و در طول ۱۴ روز سریال را در ۱۲ قسمت مشترکا نوشتیم.

فرهنگ بیان اینکه با روحیات و خلقیات یکدیگر خیلی آشنا بودیم، بیان داشت: خانه‌ای که در آن اقامت داشتیم دو اتاق داشت مهدی در یک اتاق با تعداد زیادی کاغذ و قلم و من هم در اتاق دیگری با کاغذ و قلم بودم. به عنوان مثال، مهدی قرار بود قسمت سوم را بنویسد در پایان قسمت سوم نوشته بود سلطان بانو تو بانوی ما هستی یا بانوی وزیراعظم و من بی آنکه خوانده باشم ادامه آن را می نوشتم. آنقدر همه چیز بهم نزدیک بود که انگار همه متن را یک نفر نوشته است.

وی درباره همکاری خود با بهرام بیضایی نیز گفت: بهرام بیضایی شیوه خاصی در فیلمسازی و بازی گرفتن از یک بازیگر داشت. در سینما زمانی که یک شخصت واقعی داریم به عنوان مثال، من یک روشنفکری هستم که گوینده فیلم‌های مستند هستم و وارد داستان می‌شوم زمانی که رئالیستیک با این مرد برخورد می‌کنیم دیگر تبعات نمایش‌های غیرواقعی در این شخصیت جا نمی‌افتد. درمجموع بیضایی به یک مراسم و یک آئین خاصی در بازیگری می‌اندیشید که در فیلم‌های تارا، باشو، مسافران هم بود و از نظر من این نکات سمبلیک مربوط به تئاتر است.

این بازیگر سینما و تلویزیون در پاسخ به سوال فریدون جیرانی مبنی بر اینکه چگونه با وجود تسلط به کارگردانی توانستید در جلوی کارگردان دیگر نقش آفرینی کنید؟ گفت: خیلی کار سختی است در فیلمی به عنوان بازیگر حضور پیدا کنی درحالیکه خودت هم دانش کارگردانی را داری. مخصوصا اینکه قرار باشد برای یک نفر دیگر بازی کنی زیرا تا سلیقه‌ها باهم هماهنگ شود کمی طول می‌کشد آنچه مسلم است بازگر نمی‌تواند سلیقه شخصی خودش را در فیلمی حتی اگر کارگردان هم باشد اعمال کند و باید تابع محور اصلی فیلم باشد.

وی ادامه داد: برای من در جاهایی کمی سخت بود زیرا در جاهایی به سلیقه خودم اعمال می‌کردم. یادم می‌آید در یکی از اختلاف نظرها در یک صحنه بهرام بیضایی یک جمله خوبی به من گفت که از آن تاریخ به بعد من سعی کردم آن را رعایت کنم. او به من گفت «هر وقت خواستی فیلم خودت را بسازی سلیقه‌های خود را آنجا پیاده کن اینجا یک فیلم دیگر است و باید در یک زمینه خاصی حرکت کنی». بهرام بیضایی یک ویژگی خوبی دارد اینکه او سوال های نه زمان حال بلکه آینده را هم می داند و در حرفه خود یعنی سینما و تئاتر یک فیلسوف است و به همین دلیل من در فیلم او خیلی مبهم بازی نکردم.

خاطراتی از تختی تا مسعود کیمیایی و ناصر تقوایی

موزه سینمای ایران در ادامه انتشار سلسله برنامه‌های تاریخ شفاهی خود به مناسبت زادروز «جمشید مشایخی» بازیگر پیشکیوت سینما ، تئاتر و تلویزیون بخش‌هایی از گفتگوی این هنرمند را منتشر کرده است که در زیر می‌خوانید.

به گزارش روابط عمومی موزه سینمای ایران، جمشید مشایخی با بیان اینکه در سال ۱۳۳۶ ازدواج کرده است، گفت: یادم می‌آید پدرم دوستی داشت که ما را در دربند پاگشا کرده بود. وقتی از ماشین او پیاده شدیم از من خواست تا درهای ماشین را ببندم و بعد به رستوران بروم. بستن درها کمی طول کشید و در حدود ۱۰۰ قدم از آنها عقب افتادم به یکباره در یکی از رستوران‌های آنجا مرحوم تختی را دیدم که تنها نشسته بود و روزنامه می‌خواند . دلم نیامد سلام نکرده از او بگذرم زیرا او را خیلی دوست داشتم و از طرفی هم نمی‌خواستم خلوت او را بهم بزنم به هر ترتیب داخل رستورام رفتم به او سلام کردم و او با خوشرویی من را بغل کرد و دعوت کرد تا پیش او بنشینم. وقتی از او جدا شدم پیش خودم گفتم خدایا اگر روزی در کارم شهرتی پیدا کردم از تو می‌خواهم مانند تختی فروتن باشم.

وی ادامه داد: بعد از پایان فیلم سینمایی گاو ، مسعود کیمیایی از من دعوت کرد تا در فیلم قیصر حضور داشته باشم . ابتدا قرار بود نقش فرمان را من و نقش خان دایی را محمدعلی کشاورز بازی کند که او نیامد و زمانیکه قبول کردم و رفتم سر صحنه فیلمبرداری متوجه شدم مسعود کیمیایی نقش را عوض کرد یعنی نقش فرمان را به ناصر ملک مطیعی و خان دایی را به من داد و این شروع کار من در سینمای حرفه ای بود و بعد از آن در فیلم‌های زیادی همچون شازده احتجاب، سوته دلان، چشمه، سلطان صاحب قران، نفرین و… حضور پیدا کردم. فیلم نفرین ساخته ناصر تقوایی بود که ایشان از بهترین کارگردان‌های ایران است و بنده خاک پای ایشان هستم.

مشایخی بیان داشت: من همیشه به جوانان توصیه کردم که هیچ چیز بالاتر از فروتنی و تواضع نیست. یادم می آید زنده یاد حسین تهرانی (کارگردان تئاتر) می گفت اگر به یک هنرمندی مانند حافظ و سعدی بخواهیم نمره ۱۰۰ بدهیم ۹۹ عدد آن انسانیت و یکی از آن هنر است.متاسفانه گاعی افراد به سینما و تلویزیون به خاطر شهرت وارد می شود و زمانیکه هدف شهرت باشد انسان به فساد کشیده می‌شود. هدف یک هنرمند باید خدمت به جامعه‌ای باشد که در آن زندگی می‌کند باید به جوامع بشری خدمت کرد. در حد حافظ ، فردوسی، شکسپیر و دیگر بزرگان جهان. بنده خاک پای ملت ایران بوده، هستم و خواهم بود.

اهدا برگی از دفتر زندگی زنده یاد «نیکو خردمند» به موزه سینما

سندی از زندگی زنده یاد «نیکو خردمند» در گنجینه موزه سینما قرار گرفت‌.


به گزارش روابط عمومی موزه سینما، سند ازدواج زنده یاد «نیکو خردمند» بازیگر سینما و تلویزیون همزمان با زادروز آن مرحومه به موزه سینما اهدا شد.
از نکات قابل توجه این سند که توسط پویا پورمعانی کارگردان و تهیه کننده سینما به موزه سینما اهدا شده است، میزان مهریه آن مرحومه بوده است. بر اساس این سند مهریه ایشان در زمان ازدواج در سال ۱۳۵۸ با همسرشان علیرضا خوشنویسان یک جلد قرآن و یک شاخه نبات بوده است.
وی برندهٔ سیمرغ  بهترین بازیگر نقش مکمل زن  برای فیلم «پرده آخر» در نهمین جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۶۹ همچنین برنده سیمرغ  بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم «بازیچه » در دوازدهمین جشنواره فیلم فجر در سال۱۳۷۲ بوده است.
پرده آخر، مسافران، خانه خلوت، غزال، هزاران زن مثل من، کافه ستاره، کاغذ بی خط، خاک آشنا، شیرین و … از جمله فیلم‌هایی هستند که زنده یاد نیکو خردمند در آنها نقش آفرینی داشته است.
نیکو خردمند ۱۹ آبان ۱۳۱۱ در تهران به دنیا آمد و ۲۶ آبان ۱۳۸۸ چشم از جهان فرو بست.

خاطرات «علی دهکردی» از حضورش در از کرخه تا راین ساخته ابراهیم حاتمی کیا

موزه سینمای ایران در ادامه انتشار سلسله برنامه‌های تاریخ شفاهی خود به مناسبت زادروز «علی دهکردی» بازیگر سینما و تلویزیون بخش‌هایی از گفتگوی این هنرمند را منتشر کرده است که در زیر می‌خوانید.

به گزارش روابط عمومی موزه سینما،علی دهکردی درباره حضورش در فیلم از کرخه تا راین گفت: آقای عظیم پور در تولید از کرخه تا راین دستیار ابراهیم حاتمی کیا بود و من توسط ایشان برای حضور در فیلم معرفی شده بودم.

وی ادامه داد: تعداد زیادی برای ایفای نقش من معرفی شده بودند تا جاییکه ما گاهی همدیگر را می‌دیدیم و حاتمی کیا این گفتگوها را ضبط می کرد تا دوباره ببیند و آنالیز کند.

دهکردی خاطرنشان کرد: آقای عظیم پور من و صادق صفایی را برای نقش جانباز معرفی کرده بود و در بین تست‌ها و گفتگوها من برای نقش سعید انتخاب شدم که بعد از انتخاب وارد گفتگوها و تمرین‌های جدی تر شدیم  و من شاهد بودم که ابراهیم حاتمی کیا تکه‌های جان، قلب و روحش را برای تولید فیلم از کرخه تا راین گذاشت و مهره مهم ساخته شدن فیلم زنده یاد سیف اله داد بود .

وی همچنین گفت: یادم می‌آید در آن زمان نگران بودم که خانواده شهدا و رزمندان بعد از دیدن نقش واکنش بدی نشان ندهند اما در نهایت کار را بدون اینکه بدانیم سرانجام چه خواهد شد، شروع کردیم.

وی ادامه داد: خیلی از آلمانی‌ها به ما به عنوان یک گروه جهان سومی نگاه می‌کردند اما بعدها متو جه شدند گروه حرفه‌ای است تا جاییکه هانس نیمان (بازیگر آلمانی که در فیلم نقش همسر هما روستا را داشت) زمانیکه کارش تمام می‌شد پیش ما می‌ماند یا روزهایی که کار نداشت با خانواده اش سر فیلمبرداری می‌آمد و در کنار ما بود.

دهکردی با بیان اینکه بهترین انتخاب در این فیلم هما روستا بود گفت: خانم روستا بازیگر درجه یک ، شخصیت برجسته فرهنگی هنری ، مسلط به زبان آلمانی و همچنین مسلط به فرهنگ یک ایرانی که در آلمان زندگی می‌کند نیز بود.

 وی با بیان اینکه نقش سختی بود، بیان داشت: خوشبختانه جانبازان و رزمندگان را از نزدیک دیده بودم  و در خانواده مان نیز وجود داشتند و همین امر برایم نکته مثبتی محسوب می‌شد. با خودم می‌گفتم آنها را می شناسم اما از سوی دیگر تجربه بازیگری زیادی نداشتم که بهم اطمینان بدهد که از پس لحظه‌های نابینایی یا  لحظه‌های دراماتیکی که برای شخصیت فیلم بوجود می‌آید به خوبی برمی آیم یا نه. اما می‌دانستم وارد کار شده‌ام و باید به خوبی و بهترین شکل آنرا انجام بدهم.

دهکردی خاطرنشان کرد: یادم می‌آید مدت زیادی عینک آفتابی می‌زدم و روی چشمهایم دستمال می‌گذاشتم و چند دقیقه مانند یک آدم نابینا راه می‌رفتم و در همان حالت به ایستگاه اتوبوس می‌رفتم. این موارد را با صادق صفایی تمرین می‌کردیم و خیلی زود با انتظاری که ابراهیم حاتمی کیا از این شخصیت داشت منطبق شدم  و مخصوصا صادق صفایی که از عهده نقش به خوبی برآمد.

وی در پایان بیان داشت: نقش سعید در فیلم «از کرخه تا راین»  برایم اتفاق مهم و بزرگی بود.

گفتگویی که موزه سینما به یاد زنده یاد «جلال مقامی» منتشر کرد

موزه سینمای ایران برای درگذشت زنده یاد «جلال مقامی» مدیر دوبلاژ، دوبلور ، گوینده و بازیگر بخش‌هایی از گفتگوی تاریخ شفاهی این هنرمند را منتشر کرده است که در زیر می‌خوانید.

به گزارش روابط عمومی موزه سینمای ایران، جلال مقامی کشورمان با بیان اینکه در ابتدا علاقه زیادی به حرفه دوبله نداشته است، گفت: از بچگی تئائر را خیلی دوست داشتم و همیشه آرزو داشتم بازیگر تئاتر شوم تا روی صحنه بروم اما خیلی زود و از 16 سالگی وارد دوبله و مشغول به کار شدم.

وی با بیان اینکه در جوانی در چند فیلم سینمایی نیز نقش آفرینی داشته است، افزود: یادم می‌آید یک شب نمایش خصوصی فیلمی را داشتیم و افرادی همچون جلال آل احمد، عباس پهلوان و سپانلو نیز برای دیدن فیلم آمده بودند. در انتهای نمایش فیلم، آل احمد من را صدا کرد و گفت خیلی خوب جلوی دوربین بازی کردم و من بسیار خوشحال بودم که فردی همچون آل احمد از بازی‌ام تعریف می‌کند اما از آن فیلم خیلی استقبال نشد به همین دلیل انگیزه‌ام کم شد و سینما را کنار گذاشتم. البته قبل از سینما در شبکه دو سریال «شب‌های آنجلس» را هم بازی کرده بودم . ما در خانه خودمان به خاطر مخالفت پدرم تلویزیون نداشتیم. سریال پنجشنبه شب‌ها پخش می‌شد و خانواده‌ام در خانه خاله‌ام مهمان بودند و اتفاقی بخشی از بازی من را دیده بودند همان شب که از رادیو برگشتم متوجه شدم پدرم بیداراست در آن زمان 19 ساله بودم. از من پرسید کجا بودم و من به او گفتم از رادیو برمی‌گردم و توضیح داد که در تلویزیون من را دیده بود و ازم خواست دیگر در فیلم و سریال حضور پیدا نکنم؛ پدرم اصلا به بازیگری علاقه‌ای نداشت.

مقامی خاطرنشان کرد: یادم می‌آید زنده یاد مجید محسنی می‌خواست در فیلم «بلبل مزرعه» او به جای جواد قائم مقامی بازی کنم اما آقای لطیف پور که در دوبله استاد من بود نگذاشت و زمانیکه فیلم به نمایش درآمد با استقبال خوبی همراه شد و من پشیمان شدم که چرا حضور پیدا نکردم شاید اگر در آن فیلم بازی می‌کردم سرنوشتم شکل دیگری پیدا می‌کرد.

وی در ادامه بیان داشت: زمانی که متوجه شدم مردم از دوبله بسیار استقبال می‌کردند بیشتر به سمت اینکار کشیده شدم . یادم می‌آید برای دیدن فیلم «شکوه علفزار» به سینما رفتیم جمشید مهرداد هم در آن زمان کار دوبله انجام می‌داد و در آن نمایش فیلم حضور داشت. مردم منتظر بودند تا سانس فیلم شروع شود یک دفعه آقای مهرداد با صدای بلند گفت دوبلور یکی از شخصیت‌های فیلم جلال مقامی است که الان در اینجا حضور دارد و مردم به سمت من آمدند، عکس و امضا گرفتند و من بسیار خوشحال شدم . در زمان دوبله فیلم دکتر ژیواگو و بسیاری از فیلم‌های دیگرآنقدر نقشی که می‌خواستیم جای او صحبت کنیم بر روی ما تاثیر می‌گذاشت ما واقعا گریه‌مان می‌گرفت. درواقع فیلم ما را به سمت خودش می‌برد و با توجه به اینکه جوان بودیم می‌توانستیم خودمان را جای شخصیت‌ها قرار دهیم.

مقامی با بیان اینکه استاد من در دوبله خود بازیگرها بودند، گفت: هیچ مدیر دوبلاژی نمی‌تواند به دوبلور بگوید چه حسی بگیرد زیرا حس واقعی را خود بازیگر به دوبلور می‌دهد . یادم می‌آید زمانیکه جای موکی میوکلیوحرف می‌زدم تمام توجه من به صورت و چشم‌های او بود تا ببینم چگونه می‌توانم از او حس واقعی بگیرم.

وی خاطرنشان کرد: یادم می‌آید فیلمی از لورل و هادی صامت بود کپشن های فیلم را ترجمه کرده بودند فکر می‌کنم در حدود 10 صفحه بود و گفتند فیلم را با ترجمه‌ای که داده بودند برای آن دیالوگ بنویسم در آن زمان برای انجام کار بسیار ذوق داشتم به همین دلیل پشت میز مویلا رفتم و دائم می‌نوشتم و از آقایان مقبلی و عباسی خواهش کردم تا جای لورل و هادی حرف بزنند.

مقامی در ادامه افزود: چندین سال پیش در مراسمی که اهالی شعر و ادب حضور داشتند از من دعوت کردند تا روی سن بروم و صحبت کنم در ابتدا کمی اضطراب داشتم زیرا تمام اساتید شعر و ادب در سالن حضور داشتند و زمانیکه می‌خواستم از جایم بلند شوم گفتم خدایا کمکم کن. با خودم گفتم جلوی این بزرگان چه چیزی بگویم. در ابتدا سکوت کردم و بعد از چند ثانیه گفتم من 45 سال است پشت میکروفون زنده زندگی کردم و هیچ و وقت نترسیده بودم به جزء امروز درمقابل شما بزرگان که صاحب کلام هستید. فقط می‌توانم بگویم اهل کاشانم روزگارم بد نیست و… در ادامه تصاویری از دیدنی‌ها دوباره پخش شد و زمانیکه آمدم بنشینم یکی از بزرگان گفت چرا شما تا این اندازه فروتنی دارید؟ ما زمانیکه جوان بودیم بزرگترین ادبیات جهان را با صدای شما خواندیم.

موزه سینمای ایران درگذشت این هنرمند عرصه دوبلاژ را به جامعه هنری تسلیت می‌گوید و خانواده آن مرحوم و آرزوی صبرو تحمل دارد.