به گزارش پایگاه خبری موزه سینمای ایران، این مراسم که روز شنبه ۵ مهر با اجرای مهدی گوهری در سالن فردوس موزه سینما برگزار شد، به بررسی سفرنامه «گلگشت در وطن» نوشته ایرج افشار پرداخت.
در ابتدای مراسم علی دهباشی با اشاره به علاقهاش به سفرنامه خوانی گفت: من علاقه بسیار زیادی به سفرنامه دارم، درواقع میتوانم بگویم سفرنامهای نیست که به فارسی چاپ شده باشد و من آن را نخوانده باشم.

سردبیر مجلات بخارا و سمرقند در ادامه و با ذکر خاطراتی از مرحوم ایرج افشار از هوشنگ دولتآبادی دعوت کرد تا خاطراتش را بیان کرد و در اینباره گفت: وقتی درباره زندگی و آثار ایرج افشار فکر میکنیم همه جنبههای زندگیاش شگفت انگیز است و من هم که او را از نزدیک میشناسم میدانم که او عاشق کسب اطلاعات و انتقال آن به دیگران بود و بسیاری از او اوقات ما رو هم با خودش همراه میکرد.
او با دستهبندی سفرهای افشار گفت: سفرهای ایرج افشار را باید به دو دسته تقسیم کرد یکی گردشهای روزانه که جمع ادیبان بود و دیگری گردشهای مدتداری که هر فصل گردشگاه خودش را داشت. ما در این سفرها با مردم آشنا میشدیم، عدهای باور نمیکردند که ما برای گردش آمدهایم، عدهای دیگر گمان میکردند برای یافتن گنج آمدهایم.

دهباشی با اشاره به باور ایرج افشار بیان کرد: اگر قرار است سفری انجام شود، باید با کمک فنرهای سفت باشد و سر به سقف ماشین بخورد و پا در صندلیها فرو رود. ویژگی دیگر سفرهای او این بود که اصلا چیزی به عنوان برنامهریزی برای سفر نداشت و از نظر ایشان سفر ایدهآل سفری بود که سفت و سخت باشد.
او ادامه داد: چیزی که این سفرها را شگفتانگیز میکرد دکتر منوچهر ستوده بود با حافظهای استثنایی که هیچ چیز را فراموش نمیکرد و تنها دو نفر را قبول داشت، یکی خودش و دیگری ایرج افشار.

دولتآبادی نیز با ذکر خاطرهای از اولین آشناییاش با ایرج افشار تصریح کرد: اولین آشنایی ما با ایرج افشار از طریق رییس انتشارات دانشگاه بود که سعادت بسیار بزرگی برای ما بود. بسیاری از ما ایرج افشار به عنوان نمونه میبینیم نه سرمشق امیدوارم که چنین افرادی را الگوی خودمان کنیم.

همچنین بهرام افشار، فرزند ایرج افشار با بیان خاطرهای گفت: اولین مسافرتها را با پدرم شروع کردیم و در اولین سفر دکتر زریابخویی هم با ما بود و چون جا نداشت منو برادرم بابک به قسمت عقب فولکس واگن بود که در آن به سمت اهواز رفتیم. به قول آقای دکتر آن زمان آسفالت کمتر بود، اما همان جاهایی که آسفالت شده بود هم پدر از خاکی میرفت.
استاد شفیعی کدکنی هم در ادامه گفت: من نمیتوانم ادعا کنم که با فرهنگ اروپایی یا آمریکایی حتی بهاندازه سر سوزنی آشنایی دارم. اما همواره نسبت به کشورهای اسلامی علاقهمند بودهام.

این ادیب و پژوهشگر ادامه داد: در طول زندگیام همواره در جستوجوی شناخت کسانی بودهام که از این سرزمینها برخاستهاند و در عرصه فرهنگ نقش داشتهاند. دلم میخواسته آنها را، چه از طریق آثارشان و چه بهصورت مستقیم، بشناسم.
او افزود: میتوانم تقریباً ادعا کنم که نسبت به کشورهای اسلامی، اندک معرفتی درباره رجال فرهنگی این سرزمینها دارم، و این شناخت، حاصل سالها زندگی در میان این شخصیتها است.
شفیعی کدکنی گفت : با اطمینان میتوانم بگویم که در جهان اسلام، و در حوزه فرهنگ، شخصیتی فرهنگی چون ایرج افشار، چهرهای منحصر بهفرد است.
او تأکید کرد: من هیچ آشنایی با فرهنگ و رجال فرهنگی اروپا و آمریکا ندارم و به خودم حتی اندک حقی نمیدهم که در این زمینهها سخنی بگویم. اما نسبت به کشورهای اسلامی، شاید افراد اندکی به اندازه من در شناخت این سرزمینها علاقه نشان داده باشند.
شفیعی کدکنی ادامه داد: در این سرزمینها، بسیاری از رجال اندیشه و فرهنگ را از نزدیک میشناسم و بسیاری دیگر را از طریق آثارشان. با اطمینان خاطر میگویم که شخصیتی همانند ایرج افشار، در این سرزمینها وجود نداشته است.
او با اشاره به علاقه ایرج افشار به سفر گفت: اگر بخواهم مثالی بزنم، میتوانم به سفرهایی که با ایرج افشار داشتیم اشاره کنم. ما تقریباً سراسر ایران را، بدون اغراق، گشتیم.ایرج افشار با عشق و علاقهای بیپایان، خود را وقف میراث فرهنگی ملی ما کرده بود. فداکاریهای او در این راه مثالزدنی است.
شفیعی کدکنی اظهار داشت: «دستاوردهای او در شناخت ایران، بهگمان من، نزد هیچ فرد دیگری دیده نمیشود.»
این شاعر و نویسنده در پایان تأکید کرد: «اگر بخواهیم یک نفر را برگزینیم که نسبت به مجموعه فرهنگ ملی و جغرافیای تاریخی ایرانِ معاصر اشراف کامل داشته باشد، بیتردید آن شخص ایرج افشار است. بیش از این سخنی نمیتوانم بگویم.»