به گزارش پایگاه خبری موزه سینمای ایران، در آستانه روز ملی سینما در موزه سینما برنامهای تحت عنوان «سه روز با پاراچانف» برگزار شد، درروز سوم این رویداد در تاریخ 18 شهریور اکران فیلم «افسانه قلعه سورام» به کارگردانی پاراجانف اکران شد و آناهید آباد منتقد و پژوهشگر، از طریق ارسال فایل صوتی به بررسی ابعاد مختلف آثار پاراجانف پرداخت.

آناهید آباد در ابتدای سخنان خود با اشاره به تاریخچه زندگی پاراجانف گفت: «پاراجانف در سال ۱۹۲۴ در تفلیس و در خانوادهای ارمنیتبار و متمول متولد شد. ثروت خانواده از راه عتیقهفروشی پدر تأمین میشد، اما زمانی که تنها شش سال داشت، پدرش بازداشت و اموالش مصادره شد؛ تجربهای که سایهی آن تا پایان عمر با پاراجانف ماند.»
آباد ادامه داد: «او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسهی موسیقی گذراند، سپس در رشتهی مهندسی قطارسازی وارد دانشگاه صنعتی شد و بهطور همزمان، در دانشگاه سینمایی VGIK مسکو نیز تحصیل کرد. از همان ابتدا مشخص بود که با هنرمندی چندوجهی طرف هستیم؛ پاراجانف تنها کارگردان نبود، بلکه طراحی صحنه، گریم، لباس و موسیقی را هم شخصاً انجام میداد.»
«سایهی اشیای نیاکان ما»؛ طغیان فرم و فرهنگ
این پژوهشگر درباره نقطه عطف کارنامه پاراجانف توضیح داد: «نقطه عطف کارنامه پاراجانف، فیلم سینمایی «سایه اشیای نیاکان ما» بود. اثری شاعرانه، فولکلور، تجسمگرا و آوانگارد که روایت فرهنگی ارمنیان را به شیوهای بدیع و بیسابقه به تصویر کشید. هرچند پیش از آن، چهار فیلم بلند و سه مستند ساخته بود، اما این فیلم جایگاه او را بهعنوان سینماگری مؤلف تثبیت کرد.»
او اضافه کرد: «فیلم با استقبال گستردهی جهانی روبهرو شد، اما در اتحاد جماهیر شوروی با حساسیت سیاسی مواجه گشت. دستگاه فرهنگی، پاراجانف را نماد طغیان میدید؛ طغیانی نه از جنس سیاست آشکار، بلکه از مسیر بازتعریف فرم، زبان و فرهنگ.»
آباد ادامه داد: «پس از موفقیت فیلم، پاراجانف بهدلیل تمایلات ضدامپریالیستی و رفتارهای نامتعارف فرهنگی به زندان افتاد. پس از آزادی، از سوی دولت ارمنستان برای فیلمسازی دعوت شد. با وجود فشارها و محدودیتها، او هرگز به بدنهی رسمی سینمای شوروی تن نداد و همواره از نگاه شخصی و مستقل خود دفاع کرد.»

«افسانهی قلعهی سورام»؛ روایتی از قربانی، ایمان و پیوند فرهنگها
این پژوهشگر با بررسی ابعاد مختلف روایت شخصیتها از زبان پاراجانف گفت: «در فیلم «افسانهی قلعهی سورام» ، پاراجانف داستانی اسطورهای را روایت میکند. قلعهای که دیوارهایش مدام فرو میریزد تا زمانی که پیشگویی اعلام میکند برای استواری آن، باید جوانی زنده زیر دیوار دفن شود.»
او ادامه داد: «این داستان، بهانهای است برای پرداختی بصری، نمادین و عمیق به مفاهیم قربانی، فداکاری، درگیریهای مذهبی و هویتی. یکی از صحنههای فراموشنشدنی فیلم، جایی است که یک مرد مسیحی برای بقا، مسلمان میشود و در نمایی شگفتانگیز، به نماز میایستد. پاراجانف بدون نیاز به دیالوگهای تفسیرگر، تنها با قاب، رنگ، حرکت و موسیقی، دنیایی روایت میکند که مخاطب را به درک حسی و تأویلی وامیدارد.»

زبان شخصی؛ فرم به مثابه فرهنگ
آباد با اشاره به الفبای زبانی پاراجانف توضیح داد: «پاراجانف از همان آغاز فیلم، بیانیهی خود را صادر میکند: «من الفبای خودم را برای روایت دارم.» و این الفبا ترکیبی است از اسطوره، رقص، آیین، نماد، تئاتر، اشیای سنتی، معماری، طراحی صحنههای ایستا و موسیقی اقوام. در قلعهی سورام، از شاخ گاو بهعنوان شیپور استفاده میشود؛ نمادی از اینکه چگونه اشیای آشنا در جهان او کارکردی تازه مییابند».
او در ادامه توضیح داد: «او گرجستان را نه بهعنوان جغرافیا، بلکه بهعنوان یک «چاکراه فرهنگی» تصویر میکند؛ تلاقی چهار فرهنگ، که در برخوردشان، داستانی مشترک شکل میگیرد.»

افسانهای فراموشنشدنی در زبان سینما
آباد در پایان بیان کرد: «پاراجانف، فیلمسازی بود که در قالبهای قراردادی نمیگنجید. او نه به سانسور تن داد، نه به قواعد تجاری سینما. سینمای او سرشار از ریشه، معنا، فرم، زیباییشناسی شرقی و جسارت در روایت بود. اگر «سایهی اشیای نیاکان ما» آغاز طغیان هنری او بود، افسانهی قلعهی سورام بیان پختهی آن زبان منحصربهفرد است؛ زبانی که با هیچ متر و معیار متعارف قابل سنجش نیست. در جهان پاراجانف، اسطوره زنده است، فرم معنا دارد و فرهنگ، چیزی فراتر از تزئینات پسزمینه است؛ عنصری زنده و حرکتبخش که در هر قاب نفس میکشد.»