«کیارستمی» معتقد بود تا محلی نباشید بینالمللی نمیشوید
کارگاه «شخصیتپردازی در فیلمنامهنویسی» با حضور علی شاهمحمدی، کارگردان و فیلمنامهنویس عصر روز گذشته در موزه سینما برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی موزه سینما، در این کارگاه علی شاهمحمدی با اشاره به اهمیت شناخت داستان و نگاه به زندگی در فیلمنامهنویسی گفت: آنچه فیلمنامهنویسان را از هم متمایز میکند این است که داستان را بشناسند و به زندگی خوب نگاه کنند. ژان رنوآر میگوید «کارگردانهای نسل اول به زندگی نگاه کردند و فیلمهای خوبی ساختند. کارگردنهای نسل دوم به فیلمهای کارگردانهای نسل اول و زندگی نگاه کردند و فیلمهای خوبی ساختند. اما فیلمسازان نسل سوم فقط به فیلمهای کارگردانهای نسل اول و دوم نگاه کردند و فیلمهای خوبی نساختند بنابراین نباید ارتباطتان با جریان زندگی قطع شود.
وی افزود: جان هیوستن فیلمساز آمریکایی معتقد است «دوربین دو وضعیت دارد؛ ایستاده و نشسته» همچنین جان فورد نیز می گوید «دوربین را بکار و بگیر». آنچه که سینمای ویژه را از سینمای معمول متمایز میکند فیلمنامه است درغیر اینصورت تکنیکهای کارگردانی براحتی آموختنی هستند. فیلم «پنهان» میشائیل هانکه هیچ تکنیک نامتعارفی به لحاظ کارگردانی ندارد و آنچه این فیلم را از دیگر فیلمها متمایز میکند نگاهش به زندگی و قصهپردازی خاص است.
شاه محمدی با بیان اینکه عباس کیارستمی قصهگوی خوبی بود، بیان داشت: کیارستمی آگاهانه به سمت سینمای کمتر قصه گوی «طعم گیلاس» و «کلوزآپ» رفت. همانطور که میدانید کلوزآپ فیلم بسیار خوبی است که در دنیا طرفداران خود را دارد به طوری که در بلژیک سایتی به نام «سبزیان» که کاراکتر اصلی این فیلم بود راهاندازی شد. کلوزآپ هفت زاویه دید دارد؛ در واقع میتوانم بگویم هفت صدا در این فیلم وجود دارد، این رویکرد در سینمای جهان به پلی فونیک یا چند صدایی شناخته می شود، اینکه کارگردان نگاه خود را ارجح بر همه نگاهها نداند و به نگاهها و صداهای دیگر نیز در فیلمش اهمیت دهد.
شاهمحمدی همچنین با اشاره به تاثیر کهن الگوها در فیلمنامه نویسی گفت: ابتدا باید بدانیم که کهن الگو چیست؟ از همان آغاز، پیش از اینکه انسان متمدن شود درباره چیزهایی که میدید و درک نمیکرد یا نه می دید و نه درک می کرد، داستان می ساخت.داستان سبب از میان رفتن ترس او از ناشناخته ها می شد. مانند عدم درک بر آمدن ماه، فرو رفتن خورشید، تعدد و هستی ستاره ها، زندگی، تولد، مرگ و… . اساطیر جوامع بشری بر اساس کهن الگوهاست به همین دلیل برای نوشتن مهم است که شما بر کهن الگوها مسلط باشید.
وی با اشاره به اهمیت کهن الگوهای محلی نیز گفت: عباس کیارستمی معتقد بود تا محلی نباشید بینالمللی نمیشوید. ضمن اینکه کهن الگوها سبب شدند شاخه مهمی به نام ادبیات تطبیقی شکل بگیرد زیرا همه کهن الگوها در نهایت به یک ریشه و نهاد می رسند و همه قهرمانها یک قهرمان هستند. همان مفهومی که جوزف کمبل در کتاب قهرمان هزار چهره مطرح می کند. کهن الگوها در جوامع گوناگون تحول یافتند و به انها اضافه یا از آنها کم شد. مثل داستان رستم و سهراب شاهنامه که نظیری در فرهنگهای دیگر مانند تراژدیهای یونان باستان دارد.
شاهمحمدی ادامه داد: امروز سینمای هالیوود از کهن الگوها تغذیه میکند و این کار را به خوبی انجام میدهد و به مرور به سمت ترکیب کهنالگوها پیش میرود. سینمای اروپا نیز دهه هاست از کهن الگوها تغذیه می کند. برگمان در فیلم «پرسونا» به انسان و کاراکتر درون او و نقابش اشاره دارد. فیلم «شرم» استیو مککوئین نیز بر مسائل انسانی به عنوان روابط کهن الگویی تاکید دارد. بدین ترتیب مسائل انسانی و احساس حیات و مرگ و هستی انسان در طول هزاره ها سبب پیدایش کهن الگوها شدند. هنگامی که راجع به این مسائل در فیلم حرف میزنید فیلم معنا و عمق پیدا می کند و از مسائل سطحی روز مره و عوامانه خارج میشود.
وی درباره انواع شخصیت در موقعیتهای گوناگون افزود: چهار ترکیب وجود دارد: انسان عادی در شرایط غیرعادی، انسان غیرعادی در شرایط عادی، انسان غیرعادی در شرایط غیرعادی و انسان عادی در شرایط عادی که ما میتوانیم برای تمرین نوشتن یک شخصیت دراماتیک را در این چهار موقعیت قرار دهیم.
شاه محمدی همچنین درباره تفاوت شخصیت دراماتیک با شخصیت کلیشهای نیز گفت: شخصیت واقعی یا دراماتیک را شخصیت سه بعدی می گویند که در مقابل آن شخصیت مسطح یا دوبعدی قرار میگیرد. شخصیتهای سه بعدی به جهان هستی اتصال دارند و به واقعیت اشاره می کنند؛ مانند مثال شرکت کننده عزیزی که نوشتند تراپیستی که خودش بیشتر به درمان نیاز دارد.در مقابل شخصیتهای کلیشهای بر اساس الگوهای از پیش تعیین شده پیش میروند. از طرفی چون شخصیتهای دراماتیک به واقعیتها اشاره میکنند داستانهایی به عمق هستی و واقعیت زندگی تولید میکنند اما شخصیتهای کلیشهای داستانهای دو بعدی قابل حدس تولید میکنند.
وی همچنین درباره استاک کاراکتر نیز بیان داشت: این شخصیتها از نظر ویژگی بر طراحی شخصیت کلیشه ای استوار شدهاند و اما با شخصیتهای کلیشهای تفاوتی هم دارند. مثلا کاراکتر ها معلم و مرشدی دارند که طی طریق کرده و اطلاعاتی به شخصیت ما میدهد و راهنمای او میشود تا به هدفش برسد. شخصیت اصلی پروتاگونیست است و استاک کاراکتر کمک میکنند شخصیت اصلی ویژگیهای خود که باور ندارد را بشناسد یا باور کند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.