منتقد سینما؛

هیچ جنگی نعمت نیست

هیچ جنگی نعمت نیست

منتقد و کارشناس سینما اظهار داشت: سال‌هاست که از نبردهای دلیرانه و رو در رو فاصله گرفته‌ایم و کشورها مثل ربات ، بی‌توجه به کودکان، زنان و کهنسالان و انسان‌های بی‌دفاع، از راه دور، بسوی شهرها بمب و موشک پرتاب می‌کنند.

به گزارش پایگاه خبری موزه سینمای ایران، عباس یاری منتقد سینما ادامه داد: کنند. البته برای ما این اولین‌ بار نیست که چنین اتفاقاتِ کور و هولناکی را علیه مردم بی‌دفاعِ کشورمان شاهدیم. یادم هست زمانِ جنگِ تحمیلی و موشک‌بارانِ نیروهای عراقی به سوی شهرهای کشورمان، من و همسرم چندین شب‌ با اتومبیل، بیرون از شهر می‌رفتیم و تا صبح، در بیابانی در اطراف تهران، داخل ماشین می‌خوابیدیم و صبح باز می‌گشتیم. من خاله‌ای در اراک داشتم که پسرش در جبهه شهید شده بود و در همین بمباران‌های کورِ شهری و حملهٔ هواپیماهای عراقی، با شنیدنِ صدای آژیرِ خطر، روی پله‌های خانه‌اش روبروی در ورودی می‌نشیند تا اگر بمب به خانه خورد، سریع خودش را بیرون بیندازد، از بخت بد یکی از ترکش‌ها درِ آهنیِ حیاط را سوراخ می‌کند و با او اصابت می‌کند و به شهادت می‌رسد.

وی تصریح کرد: سال ۶۱، زمانی که همسرم هشت ماهه باردار بود و حالش بشدت بد، به من خبر رسید که برادرش به شهادت رسیده است. در آن شرایط و تا به دنیا آمدن فرزندمان من بیش از سه ماه این خبر را از او پنهان کردم تا در نوروزی که همراه او به دیدار خانواده‌اش می‌رفتیم یکی از اعلامیه‌های به‌جا مانده از یادبودِ برادرش را روی دیوار شهر می‌بیند.

یاری گفت: به نظرم در جنگ، هیچ چیز بدتر از بمباران یا موشکبارانِ شهری نیست چرا که آدم‌های بی‌گناه، بچه‌ها و خانواده‌ها گرفتار وضعیتی می‌شوند که دردناک است، به گمان من این شیوه، ناجوانمردانه‌ترین نبردی است که در جهان وجود دارد، در این شرایط، هنر می‌تواند برای نمایشِ بخشی از این مصاحبِ هولناک، در زمان آرامش، به شکلِ نرم و هنرمندانه و تاثیرگذار به تاثیرهای مخربِ جنگ بپردازد مثل « گیلانه » ساختهٔ رخشانِ بنی‌اعتماد که حکایت مادری در دشت‌ِ سبز و زیبایی در شمال، که خانهٔ محقری دارد و فرزندش در جبهه ترکش خورده و معلول شده، این مادر با چنگ و دندان از این فرزند مراقبت می‌کند و جا نمی‌زند.

این منتقد ادامه داد: اثر دیگری که باید از آن یاد کنم «باشو غریبه کوچک» ساختهٔ بهرام بیضایی است که قصهٔ یک پسر بچهٔ  آواره شدهٔ خوزستانیِ عرب در جریانِ جنگ است که خانواده‌اش را از دست داده و پشت یک کامیون، از منطقهٔ جنگی در جنوب، خودش را به شمال می‌رساند و به مخاطب می‌فهماند که مردمِ شهرها با هر زبان و قومیت و نژاد و جغرافیایی از آتش جنگ لطمه می‌بینند. پدر خانواده که از جبهه برمی‌گردد، معلوم می‌شود او دستِ راستش را در نبرد از دست داده اما آنچه حسِ همدلیِ را به زیبایی منتقل می‌کند و حس همدردی و وحدت را منتقل می‌کند، آوارگی و بی‌پناهیِ این کودک است.

وی گفت: متاسفانه کسانی که این آثارِ تاثیرگذار را ساختند چندان مورد لطفِ حاکمیت نبودند ولی تاثیرگذارترین و عاطفی‌تری آثار را تولید کردند و می‌دانستند که شعار راه چاره‌ای برای جنگ نیست چرا که هیچ جنگی در هیچ کجای دنیا، نعمت نیست.